درباره وبلاگ

آخرین مطالب
پیوند ها
امکانات وبلاگ
سیاست راهبردی آمریكا در مقابله با بیداری اسلامی
چكیده
پدیدهی بیداری اسلامی كه با عبارات احیای اسلام، جنبش اسلامی و بینادگرایی مطرح میشود، حدود یك قرن است كه یكی از مسائل خاورمیانه میباشد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ابعاد بیداری اسلامی را بینالمللی و شتاب و تأثیر شگرفی بر تحولات سیاسی و فرهنگی داشته است.
دولت آمریكا برای تسلط خاورمیانه به عنوان اولین گام در راستای تسلط بر جهان و اجرای استراتژی تكقطبی كردن جهان و خود را «قلدر محله كردن»؛ با سه هدف مشخص، اقدامات خود را آغاز كرده است:
1.تسلط بر مراكز نفتی و دولتهای صاحب نفت برای تأمین هزینههای سلطهی جهانی خود و جلوگیری از قدرت گرفتن دولتهای صادركننده نفت.
2. تأمین امنیت و سلطهی اسرائیل و صهیونیسم بر خاورمیانه كه بخشی از سیاست مشترك جهانی آمریكا میباشد.
3. مهار و یا انحراف اسلام سیاسی و كنترل جنبشهای اسلامی برای جلوگیری از نفوذ این جریان به خارج از منطقه خاورمیانه.
اگرچه اقدامات انجام شده برای سركوب موج گرایش به اسلام سیاسی ـ انقلابی موفقیتی نداشته اما استحاله فرهنگی، غلبهی تفكر سكولاریسم، نفوذ عوامل خود در مراكز آموزشی، فرهنگی و رسانهها و به راه انداختن جنگ روانی ـ تبلیغاتی بر ضد اسلامو مسلمانان، تحت عناوین مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، نابودی سلاحهای كشتار جمعی و هستهای، برقراری دموكراسی، برنامه راهبردی آمریكا در قرن 21 میباشد كه تلاشهای زیادی در جهت اجرای آنها در جریان است و به این دلیل چالشهای گسترده در منطقه وجود دارد.
مقدمه
ابتدای قرن چهاردهم نقطهی آغاز تحول و حركت جدیدی در جهان اسلام بود. اگرچه حركت مزبور كندوتا حدودی نامحسوس بود ولی به تدریج احیای حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان و حضور آنان در صحنههای مبارزاتی و طرح گفتمانهای حكومت دینی، عدالتخواهی، استقلالطلبی، اصطلاح بیداری اسلامی را در فرهنگ سیاسی و بینالمللی وارد كرد.
بیداری اسلامی كه در ابتدا بیشتر جنبه داخلی و مرتبط با مسائل اجتماعی مسلمانان داشت، پس از چند حركت سیاسی بر ضد سلطه نیروهای خارجی و استعماری به موضوع مهم و حیاتی دولتهای بزرگ تبدیل شد. با اجرای طرحهای كوتاهمدت و بلندمدت توسط قدرتهای بزرگ استعماری، جریان بیداریو جنبشهای اسلامی حدود یك قرن مبارزات و مشكلات بسیاری را پشت سر گذاشت و سرانجام در آخرین سال قرن چهاردهم هجری با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اوضاع و احوال جدیدی شكل گرفت كه در ادامهی خود تحولات و دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بینالمللی زیادی داشته است. به گونهای كه بازتاب و پیامدهای این پدیده، موضوع مستقلی است كه در غالب مراكز تحقیقات استراتژیك جهان اكنون مورد پژوهش درگفتگو و كتابها و مقالات بسیاری در این زمینه چاپ و منتشر شده است. آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار میگیرد، سیاست راهبردی سلطهی استكباری سرمایهداری و به ویژه ایالات متحده آمریكا به عنوان بزرگترین دولت استكباری و رهبر جهان سرمایهداری، در قبال بیداری اسلامی و استراتژی مقابله با حركتهای مبارزات ناشی از آن میباشد.
انقلاب اسلامی و پیامدهای آن
قریب چهل سال دوران پس از جنگ جهانی دوم، بیشترین اهتمام و برنامهریزیهای سلطهی سرمایهداری معطوف به مبارزات با كمونیسم و ادارهی جهان دوقطبی بود. به گونهای كه تمامیمسائل در چگونگی روابط شرق و غرب و به عبارت دیگر سرمایهداری و كمونیسم خلاصه و هر تحولی در این چارچوب تجزیه و تحلیل میشد. در حالی كه جهان اسلام جنگ در سه جبهه را كه از ابتدای قرن چهاردهم آغاز كرده بود، همچنان ادامه میداد. جنگ با حكومتهای فاسد و وابسته كه همچنان در اشكال مختلف ادامه دارد؛ و جنگ با جریانهای فكری و فرهنگی وارداتی كه توسط قدرتهای استعماری و عوامل نفوذی آنها هدایت میشد و بالاخره جنگ با جهل و خرافات و عقبماندگیهای گوناگون كه جنگی بسیار سختو نیازمند زمانی طولانی میباشد. قدرتهای استكباری ادامهی سلطهو حاكمیت خود را بر سرزمینهای مسلمانان در حكومتهای وابسته و ضد مردمی میدیدند و رویكرد آنها به سركوب حركتهای مردمی و گسترش فرهنگ و ارزشهای غربی بود. مسلمانان مبارز در قالب تشكلهای غیررسمی، غیرمتمركز و تا حدودی ناشناخته برای قدرتهای استعماری به آموزش و اجرای فرایض دینی پرداختند و به تدریج با توسعهی آگاهیها و احیای روح دینی و انگیزههای اسلامی، فعالیتها و تأثیرات اجتماعی و سیاسی خود را گسترش دادند.
انقلاب اسلامی در ایران از نظر تحلیلگران سیاسیو اجتماعی و قدرتهای بزرگ نه تنها پدیدهای مهم و فوقالعاده بلكه عجیب و باورنكردنی بود. انقلابی كه علیرغم حاكمیت نظام دوقطبی در جهان، شعار استقلال و نفی سلطهی شرق و غرب، و با وجود دو قرن مبارزه با دین، خواستار حضور دین در صحنههای اجتماعی،سیاسی و بینالمللی شده وشعار حكومت دینی میدهد. بیداری اسلامی در واقع جریان ناشناخته و نیرومندی بر ضد سلطهی فكری، سیاسی و اقتصادی شرق و غرب بود كه انقلاب اسلامی در ایران یكی از ثمرات و آثار برجسته و توسعهدهندهی آن بوده است.
«مایكل برانت» یكی از معاونان سابق سازمان اطلاعت مركزی آمریكا (سیا) در مصاحبهای گفت: «جهان اسلام از قرنها پیش تحت سیطرهی دول غربی بوده است و اگرچه در یك قرن اخیر اغلب كشورهای اسلامی به ظاهر استقلال خود را به دست آوردهاند ولی نظامهای سیاسی و اقتصادی و به خصوص فرهنگ این جوامع، هنوز در كنترل غربیهاست و از آنها پیروی میكنند.در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، آمریكاییها متحمل خسارات سنگینی شدند. ابتدا ما فكر میكردیم این انقلاب خواست طبیعی جامعه مذهبی ایران است كه رهبران مذهبی آن قصد بهرهگیری از شرایط را دارند، و با كناره رفتن شاه ما میتوانیم به مرور افراد مطلوب خود را [نظیر سایر كشورها و انقلابها] بر روی كار بیاوریم و سیاستهای خود را در ایران تداوم بخشیم. اما با گذشت زمان و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی در كشورهای منطقه به خصوص در عراق، پاكستان، لبنان و كویت و دیگر كشورها، متوجه شدیم كه در تحلیلهای خود اشتباه كردیم.
در یك گردهمایی كه با حضور مقامات سازمان «سیا» برگزار شد و در آن نمایندهای از سرویس اطلاعاتی انگلیس ـ به علت تجارت زیاد این كشور در جوامع اسلامی ـ نیز حضور داشت، به این نتیجه رسیدیم كه پیروزی انقلاب اسلامی ایران فقط نتیجهی سیاستهای اشتباه شاه در مقابله با این انقلاب نبوده است؛ بلكه عوامل دیگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخیل بودند كه این فرهنگ از هزار و چهارصد سال پیش توسط نوه پیامبر اسلام (امام حسین(ع)) به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ایام محرم این فرهنگ ترویج و گسترش مییابد. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم كه شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب فعال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد كه بر روی مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات برنامهریزی داشته باشیم. به همین منظور 40 میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم. این پروژه در سه مرحله به ترتیب زیر انجام شد:
1ـ جمعآوری اطلاعات و آمار
2ـ اجرای اهداف كوتاهمدت با انجام تبلیغات علیه شیعیان و راهاندازی اختلافات مذهبی میان شیعیان با دیگر مذاهب اسلامی
3ـ اجرای اهداف بلندمدت جهت از بین بردن این مذهب.» (1)
بیداری اسلامی كه در واقع بازگشت به اسلام (و به تعبیری دیگر «احیای اسلام») پس از یك دوره سكون و سكوت است، عامل ظهور جنبشهای اسلامی میباشد و شرایط جدیدی را شكل داد كه نه تنها غیرمنتظره بود، بلكه با وجود بیش از یك قرن از آغاز آن و ربع قرن پس از پیروزی مرحلهای آن، هنوز هم برای شناخت و برای مقابله با آن با معضلات پیچیده و متعددی روبرو هستند. زیرا فرهنگ و ارزشهای درونی این حركت علاوه بر انطباق با فطرت الهی انسان، برتر و نیرومندتر از فرهنگ و ارزشهای مادی است و برای دیگران كه فقط در سطح تئوری و نظری مسائل را میبینند تا حدودی قابل درك و محسوس نمیباشد. از این رو برداشتهای متفاوت و در نتیجه شیوههای مختلفی برای برخورد با این پدیده تبیین و تحلیل شده است. طبعا در این نوشته برخوردهای مجموعهی قدرتهای سرمایهداری و به ویژه آمریكا مورد بررسی خواهد بود زیرا بلوك كمونیسم كه دیگر موجودیتی ندارد و دیگر كشورها یا از خود توان ندارند و یا تابع و از اقمار غرب میباشند.
شیوههای مقابله با بیداری اسلامی
دو گرایش عمده در برخورد با بیداری، احیاگری و جنبشهای اسلامی ـ و در تعبیر تبلیغاتی و انحرافی آن بنیادگرایی اسلامی ـ در میان دولتهای بزرگ و سیاستمداران و استراتژیستها وجود دارد. اگرچه هر دو گرایش هدف واحدی ـكه حذف و از بین بردن نفوذ و حضور اسلام در صحنههای سیاسی و بینالمللی استـ را دنبال میكنند، گروهی معتقد به تقابل و گروه دیگری معتقد به تعامل میباشند. گروه اول چنین باور دارند و تبلیغ میكنند كه اسلام و مسلمانان همچون كمونیسم انحصارطلب، استبدادی و عمیقا سازشناپذیر و ضد سرمایهداری و در نهایت ضد غرب (2) میباشند. به این ترتیب اسلام ضد دموكراسی و لیبرالیسم و طبعا مخالف سكولاریسم رایج و مورد حمایت غرب میباشد. تقابلگرایان در واقع معتقدند تهدید اسلام مشابه تهدید كمونیسم است.
«از منظر این گروه، اسلام به عنوان یك تهدید راهبردی عمده در دورهی پس از جنگ سرد جانشین كمونیسم شده است... «دانیل پایپتس» ـاز مشاوران شورای امنیت آمریكا در دوران نومحافظهكارانـ بر این نكته تأكید میورزد كه چالش بنیادگرایان اسلامی نسبت به غرب ژرفتر از چالش كمونیستها است. كمونیستها صرفا با سیاستهای ما مخالف بودند و نه با كل جهانبینی، شیوهی لباس پوشیدن، شیوهی عبادت و شیوهی همسرگزینی ما! از نظر او اسلام ذاتاً با غرب مخالف است. آمریكاییها به اسلام به عنوان یك دشمن مینگرند و همانند كمونیسم دوران جنگ سرد، اسلام را تهدیدی علیه غرب میدانند.این خط فكری توسط معاون پیشین «ریچارد نیكسون»، «واتر مك دوگال» ایجاد شد كه روسیهی شوروی را به اتحاد با جبههی مسیحیت علیه دشمن مشتركشان یعنی اسلام دعوت كرد.
تقابلگرایان با توجه به این باور كه دموكراسی با اسلام ناسازگار است، از ایالات متحده میخواهند به متحدین خاورمیانهای خود برای تحقق حقوق بشر و اصلاحات دموكراتیك فشار نیاورد. فشار برای دموكراتیزاسیون زودرس میتواند باعث تضعیف چشمگیر رژیمهای طرفدار ایالات متحده و ظهور نظامهای دیكتاتوری، تئوكراتیك و متعصبتر گردد. در این دیدگاه دموكراسی در خاورمیانه كالایی است كه راه رژیمهای ضددموكراتیك را برای كسب قدرت هموار میسازد.» (3) طرفداران درگیری فیزیكی و همهجانبه برای نابودی جریان بیداری اسلامی و حركتهای مردم اسلامگرا به دلایل متعددی علاوه بر موارد اشاره شده، نگران آیندهای میباشند كه اوضاع از كنترل آنان خارج و گسترش موج گرایش به اسلام به حدینیرومند و نافذ باشند كه نظام فكری، اقتصادی و حتی امنیتی و سیاسی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. «ساموئل هانتینگتون» از نظریهپردازان معروف تقابلگرا با بیداری و جنبشهای اسلامی، میگوید: «در جهان جدید منبع اصلی تعارض، ایدئولوژی یا اقتصاد نخواهد بود. شكافهای بزرگ میان بشریت و منبع اصلی تعارض، فرهنگی خواهد بود. رویارویی تمدنها، سیاست جهانی را تحتالشعاع قرار خواهد داد! در هر دو سوی، تعامل اسلام و غرب با عنوان برخورد تمدنها تلقی میشود.» (4) وی پیشبینی میكند كه جنگ جهانی آینده جنگ تمدنها است.»
اهداف سلطه بر خاورمیانه
از طرف دیگر ایالات متحده برای تحقق استراتژی تكقطبی كردن جهان و به اصطلاح خودشان «قلدر محله شدن» به دلائل زیر تسلط بر خاورمیانه را ضرورتی اجتنابناپذیر میداند.
1ـ مقابله با بیداری اسلامی
روند گسترش بیداری اسلامی به گونهای میباشد كه بعد از فروپاشی شوروی و محو كمونیسم به یكی از جدیترین مباحث بینالمللی درآمده است، زیرا نه تنها مسلمانان را در شرایط جدیدی قرار داد، بلكه سایر ادیان نیز به تدریج نقش اجتماعی و سیاسی بیشتری یافتند و مهمتر آنكه مقولهی دین به یكی از موضوعات مطرح و مؤثر در صحنهی بینالمللی درآمد. (5)
امروز اصطلاحاتی نظیر «اسلام سیاسی»، «اسلام انقلابی»، «اسلام خمینی» و «اسلام ایرانی»را نظام استكبار سرمایهداری جایگزین اصطلاحاتی نظیر «غول كمونیسم»، «بلوك شرق»، «دنیای پشت پردهی آهنین» كرده است.
فلسفهی اصلی رویكرد به جایگزینی تهدید بیداری اسلامی بلافاصله پس از فروپاشی شوروی به دو سیاست استراتژیك بلندمدت غرب برمیگردد.
1ـ 1ـ دشمن نیرومند خارجی
اروپا و آمریكا در دو قرن اخیر برای توجیه جنایات استعماری و اقدامات سلطهجویانه خود و برای جلب حمایت مردم خود و جلب آرای آنان و برای به حداكثر رساندن منافع خود، جریانی را به صورت تهدید مشترك خود معرفی مینمایند. لذا پس از اضمحلال كمونیسم و بلوك شرق، اسلام به عنوان دشمن اصلی غرب و حتی جهان بشریت معرفی شد. اگرچه به دلایلی و از جمله منافع عظیم و دولتهای دستنشانده در جهان اسلام، مجبور به انتخاب كلمهی «تروریسم» شدند. بنابراین در ذهنیت و تصور زمامداران و مردم، اسلام همان تروریسم و به همین علت محكوم به نابودی است؛ از اینروباید جنگ صلیبی جدید راهاندازی شود.
«دولت بوش بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 (20 شهریور 1380) به گونهای عمل كرد كه نشان دهد جهان اسلام در قالب تروریسم به جنگ آمریكا آمده است. ابتدا از ورود به جنگ صلیبی خبر دادو آنگاه انگشت اتهام را متوجه مسلمانان و گروههای اسلامی كرد. اما عملكرد بعدی آن در سه بخش نظامی، سیاسی و تبلیغاتی نشان داد كه اتخاذ سیاست نظامیگری فصلی تنظیم شده از پروندهی تغییر در نظم جهانی برای ارتقای نقش و موقیعت آمریكا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده از جنگ سرد است.» (6)
آنچه كه در چند سال انجام شد و همچنان ادامه دارد ـكه خسارات و مصائب بسیاری بر امت اسلام بر جای گذاشت ـدر راستای اجرای این سیاست بوده است. مقاومت مسلمانان در مقابل سلطهی غرب و حمایت استكبار سرمایهداری از دولتهای دستنشانده و احتمال قطع منافع آنان در جهان اسلام، از جمله دلایل رویكرد به این سیاست استراتژیك میباشد. منافع غرب در این منطقه به اندازهای گسترده و استراتژیك میباشد كه تصور نمیكنند بدون سلطهی كامل بر جهان اسلام و متوقف كردن روند بیداری اسلامی بتوانند به حیات سیاسی و اقتصادی خود ادامه دهند.
1ـ 2ـ ضدیت با اسلام
ضدیت و دشمنی آشكار و تاریخی غالب مسیحیان و یهودیان با اسلام و مسلمین در قرن اخیر با بیداری اسلامی و حركت اجتماعی ـ سیاسی و با حضور مسلمانان در صحنهی بینالمللی تشدید شد. اقدامات اروپا و اخیراً آمریكا در جنگ با اسلام بسیار گسترده و جدی است. فروپاشی خلافت عثمانی، تأسیس رژیم غاصب اسرائیل، تأسیس سلسلهی پهلوی، نابودی ثروتهای مادی و معنوی مسلمانان،ایجاد تفرقه و جنگ مستمر در میان مسلمانان، رواج ناسیونالیسم و ملتپرستی و جلوگیری از تحقق امت به معنای واقعی آن، مبارزهی همهجانبه و گسترده با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و تبلیغ بر ضد مسلمانان بخشی از اقداماتی است كه ناشی از دشمنی دولتهای استكباری با اسلامو حضور مسلمانان در صحنههای ملی و بینالمللی برای حفاظت و دفاع از هویت و منافع خود میباشد.
كوشش برای شكل دادن و بنیانگذاری نظامی جدید كه با جهانبینی مادی و سلطهگرا در تضاد است و تلاش برای تحقق نظام دیگری متفاوت از نظام تحمیلی «دولت ـملت» به عبارت دیگر حركت در جهت همگرایی و در نهایت وحدت جهان اسلام به منظور مقابله با سلطهی فرهنگی و ارزشی غرب و احیای فرهنگ و ارزشهای دینی ـ توحیدی، نگرانی دیگر است كه علت بسیج امكانات و جنگ بر ضد بیداری اسلامی شده است. زیرا اسلام انقلابی مستقیما فهم رایج از نقش خنثی و خاموش مذهب در سیاست و اخلاق را هدف قرار میدهد. تغییر برنامههای آموزشی، ایجاد شبكههای ماهوارهای ویژهی مسلمانان، اعراب و ایرانیان به زبانهای فارسی و عربی، تغییر اسامی اسلامی، حذف مفاهیمی همچون جهاد، امر به معروف و نهی از منكر و شهادت، ترویج سكولاریسم و لائیسم، رواج گستردهی فساد و فحشا بخشی از اقدامات در حال اجرا در راستای استراتژی بلندمدت غرب برای «استحالهی فرهنگی جهان اسلام و جلوگیری از گسترش بیداری جنبشهای اسلامی»میباشد.
«مایكل برانت» معاون سابق سیا در این زمینه میگوید: «مراجع شیعه در طول تاریخ هیچگاه از حاكم غیراسلامی و ظالم تبعیت نكردهاند. در ایران با فتوای آیتالله شیرازی سیاستهای انگلیس با شكست مواجه شد و حكومت شاه كه همپیمان با آمریكا بود توسط آیتالله خمینی برچیده شد. در عراق صدام با تمام توان نتوانست حوزهی علمیهی نجف را مجبور به تبعیت از خود كند، و به همین منظور موسی صدر ارتشهای انگلیس، فرانسه و اسرائیل را مجبور به فرار از این كشور كرد و حزبالله لبنان نیز صدمات سنگینی را به ارتش اسرائیل در جنوب این كشور وارد كرد. این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند كه به طور مستقیم نمیتوان با مذهب شیعه رودرو شد و امكان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده كار كنیم.
ما به جای ضربالمثل انگلیسی «اختلاف بینداز و حكومت كن» از سیاست «اختلاف بینداز و نابود كن» استفاده میكنیم. در همین راستا برنامهریزیهای گستردهای را برای سیاستهای بلندمدت خود طرح كردیم. حمایت از افرادی كه با مذهب شیعه اختلاف دارند، ترویج كافر بودن شیعیان به گونهای كه در زمان مناسب علیه آنان توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گستردهای را علیه مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آنان مقبولیت خود را در میان مردم از دست بدهند.
یكی دیگر از مواردی كه باید روی آن كار میكردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادتطلبی بود كه هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگاه میدارند. ما تصمیم گرفتیم با حمایتهای مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزاركنندگان اصلی اینگونه مراسم كه افرادی سودجو و شهرتطلب هستند، عقاید و بنیانهای شیعه و فرهنگ شهادتطلبی را سست و متزلزل كنیم و مسائلی انحرافی در آن به وجود آوریم، به گونهای كه شیعه یك گروه جاهل و خرافاتی در نظرآید. در مرحلهی بعد، باید مطالب فراوانی علیه مراجع شیعه جمعآوری شده و به وسیلهی مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389 (2010 میلادی) مرجعیت را كه سد راه اصلی اهداف ما میباشند تضعیف كرده و آنان را با دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود كنیمو در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم. (7)
2ـتسلط بر نفت و بازار منطقه
پس از جنگ جهانی اول و با شدت بیشتری بعد از جنگ جهانی دوم، نفت به صورت كالایی استراتژیك، مهم و حیاتی برای اقتصاد قدرتهای بزرگ شد. به گونهای كه تسلط بر كشورهای صادركننده نفت به ویژه در خاورمیانه، محور سیاست خارجی و بینالمللی دولتهای بزرگ گردید. غرب تلاشگستردهای كرد تا منافع دسترسی شوروی به منافع منطقه بشود و لذا تسلط بر ایران برای شرق و غرب به صورت اساسیترین سیاست ثابت آنها درآمده بود. از این رو اتحاد موضع شرق و غرب در مقابله به نهضت اسلامی ملت ایران از معدود مواردی بود كه پس از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. زیرا خود را در مقابل دشمن مشتركی میدیدند كه سلطهجویی استكبار را نمیپذیرفت و با فرهنگ و ارزشهای جدیدی به صحنهی سیاسی و مبارزاتی آمده است.
استخراج و صدور نفت و سودهای حاصل از آن به اندازهای از اهمیت و وضعیت مناطق نفتخیر و دولتهای صادركنندهی نفتدارد. هرگونه تحول مهمی در خاورمیانه و به ویژه در خلیج فارس تأثیر زیادی بر وضعیت بازار نفت، اعم قیمت آن، قیمت سهام در بازارهای بورس، وضعیت اقتصادی و تراز بازرگانی بسیاری از كشورها خواهد داشت. از این رو منطقهی خاورمیانه به دلیل برخورداری از حدود دو سوم ذخایر شناخته شدهی نفتی، تولیدو صدور روزانه بیش از نیمی از نفت مصرفی جهان در مراكز ثقل سیاستهای نظام سرمایهداری به ویژه آمریكا و اروپا قرار دارد.
در ارتباط با این جریان موضوع دیگری كه اهمیت نفت را مضاعف میكند، بازگرداندان دلارهای حاصل از فروش نفت به غرب، برای به گردش درآوردن چرخهای نظام سرمایهداری است. به عبارت دیكر دلارهای نفتی برای تولید كالا و ایجاد اشتغال و فروش محصولات غرب به قیمتهای تحمیلی به كشورهای صادركننده كه در واقع استثمار مضاعف میباشد. به همین دلیل بخش عمدهای از سیاستها و اقدامات دولتهای بزرگ در خاورمیانه به سیاستهای نفتی معروف است. اكنون در صحنهی بینالمللی سه مقولهی بیداری اسلامی، نفت و خاورمیانه آن چنان به یكدیگر وابسته شدهاند كه مسائل و جریانهای فكری، اقتصادی و ژئوپلتیكی جهان را تحتالشعاع خود قرار داده و به گونهای است كه امكان جدا كردن آنها از یكدیگر غیرممكن شده است.
ارائه طرح «خاورمیانه بزرگ» در راستای تحقق دو هدف مهم و حل دو معضل جدی استكبار غرب در منطقه میباشد. تسلط بر خاورمیانه به منزلهی اولین مرحلهی اجرای تك قطبی كردن جهان، و بهرهگیری از نفت و دلارهای حاصل از فروش آن برای تأمین هزینههای اجرای پروژه قلدر محله شدن است. مهار و یا انحراف بیداری اسلامی و پیاده كردن فرهنگ و ارزشهای آمریكایی دو هدف راهبردی دیگر برای پیروزی در اولین مرحله اجرای طرح استراتژیك قرن 21 آمریكا و سیاست منزوی كردن رقبا و انحصاری كردن قدرت ایالات متحده میباشد. در واقع آمریكا باتسلط بر نفت و بازار خاورمیانه، از كلیهی دولتهای دیگر باج ارزانفروشی نفت و دریافت مابهالتفاوت با قیمت واقعی، و دریافت بخشی از سود حاصل از فروش كالاها را در این منطقه، به عنوان ژاندارم و حافظ و حاكم منطقه خواهد گرفت. اگرچه تاكنون علیرغم تلاشها و هزینههای بسیار و از دست دادن حیثیت و آبرو نتوانسته كاملا به خواستههای خود برسد ولی از آنجا كه طرح بلندمدت میباشد، لذا ممكن است كه با وجود تهدیدات و معضلات پیچیده این تلاشها ادامه پیدا كند. میزان و چگونگی موفقیت یا شكست طرح بستگی به قدرت جنبشهای اسلامی و مقاومت آنها و گسترش و تعمیق بیداری اسلامی دارد. (8)
3ـبراندازی جمهوری اسلامی ایران
موقعیت استراتژیك و ژئواستراتژیك ایران همیشه و به ویژه در دو قرن اخیر مورد توجه دولتهای بزرگ بوده است. تلاش پرتغالیها، هلندیها، روسها، عثمانیها، انگلیسیها، آمریكاییها و حتی افغانها! (در دورهی صفویه) برای تسلط بر ایران بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب قرون معاصر این كشور است. با تسلط مشترك آمریكا ـ انگلیس بعد از كودتای 28 مرداد 1332، ایران در سیاست جهانی قدرتهای بزرگ از موقعیت ویژهای برخوردار شد و رژیم وابسته و فاسد پهلوی آنچنان در خدمت منافع غرب به ویژه آمریكا بود كه كیسینجر گفت: «شاه نادرترین متحد آمریكا در جهان و یك همپیمان نامشروط بود.» (9)
انقلاب اسلامی در ایران به دلایل متعدد نمیتوانست برای غرب به ویژه آمریكا قابل قبول و قابل تحمل باشد. لذا از همان اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب تلاشهای گسترده در اشكال گوناگون برای براندازی و یا حداقل تغییر رفتار و استحالهی فرهنگی آغاز شد. مجموعهی اقدامات و چالشهای آمریكا و ایران و دلایل هریك از آنها خود به تنهایی تحقیر جداگانهای را میطلبد. «... آمریكا ایران را نیروی هدایتكننده در پشت خیلی از ستیرهجوییهای اسلامگرایان در جهان میبیند. این دغدغه و عطف توجه به ایران تحت حاكمیت روحانیون نه تنها ناشی از تجربهی تلخ این كشور درطول بحران گروگانها، بلكه به دلایل هراس این كشور از ایدئولوژی اسلام انقلاب ایران نیز هست... از این رو، تمایز نظری كه مقامات ایالات متحده بین اسلامگرایان میانهرو و جنگ سالار قائل میشوند در مورد ایران كاربرد ندارد. ... مسأله ایران رویكردی را كه ایالات متحده به اسلامگرایان داشته است روشن میسازد. سردرگمی فكری ایالات متحده دربارهی بیداری اسلامی و سوءظن این كشور به اسلامگرایان را نمیتوان بدون رمزگشایی از علل هراس عمیق دستگاه سیاست خارجی آمریكا از ایران فهمید. چنین به نظر میرسد كه واشنگتن از انقلاب ایران به عنوان معیار اولیه برای سنجش اسلامگرای احیا شده در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا، استفاده میكند. در این زمینه، سیاست آمریكا در قبال ایران، پیامدهای گستردهتری برای روابط آمریكا با اسلامگرایان در همه مناطق جهان دارد.» (10)
چالشهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی آمریكا با ایران در 25 سال گذشته به اعتراف بعضی از مقامات ایالات متحده نتوانست از گسترش بیداری اسلامی حتی در داخل اروپا و آمریكا جلوگیری كند. به گونهای كه امروز یكیاز مباحث و عناوین همایشها و تحقیقات پیرامون راههای مقابله بااین پدیده به ویژه آمریكا و اروپاست. وزارت خارجهی انگلیس در یك تحقیق راهبردی برای دولت، روند تحولات آینده را چنین تحلیل میكند: «رویارویی احتمالی ایدههای مذهبی و فرهنگی به احتمال قوی انگلستان و دموكراسیهای غربی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. عقاید مذهبی مجددا به نیروهای محرك روابط بینالملل بدل خواهد شد. در پارهای از موارد این نیرو با اهداف و انگیزههای سیاسی درهم میآمیزد. به نظر میرسد مسائلی در روابط میان دموكراسی غربی و پارهای از كشورهاو گروههای اسلامی بروز خواهد كرد. علل تنش در روابط بسیار پیچیدهاند. مسالهی اسرائیل ـفلسطین اگر حل نشود به قوت خود باقی خواهد ماند. تنشهای مذهبی خارجی میتوانند به صورت مستقیم و غیرمستقیم اوضاع انگلستان را تحت تأثیر قرار دهد.
مدیریت روابط با كشورهای اسلامی و ملل مسلمان یكی از چالشهای مهم و استراتژیك جهان غرب طی دههی آینده و پس از آن خواهد بود. جهان باید شناخت مذهبی و انگیزههای سیاسی ناشی از آن را تقویت كند.
علیرغم اشتراكات ارزشی موجود در مذاهب، اهمیت پاسخ دادن به تعامل میان دموكراسیهای غربی با كشورهای اسلامی به سرعت رو به افزایش است.به همین دلیل تنظیم روابطبا كشورهایاسلامی و مسلمانان یكی از مهمترین چالشهای راهبردی انگلیس و جهان غرب در آینده خواهد بود...» (11)
برخوردهای غیرقانونی و غیردموكراتیك با گروهها و مراكز و مظاهر اسلامی ـ از جمله غیرقانونی اعلام كردن حجاب در چند كشور اروپایی و محدودیتهای فوقالعاده برای تمامی مسلمان و مراكز آنان در آمریكا ـ نمودی از نگرانیهای غرب در این زمینه میباشد. اگرچه تاكنون نتوانستهاند در كنترل این جریان توفیق داشته باشند، اما همچنان به تشدید تبلیغات بر ضد اسلام، مسلمانان و ایران میپردازند. از این رو قرن 21 را بعضی دوران ظهور قدرت فكری و معنوی اسلام و مقابله با سلطهی فرهنگی و ارزشی غرب میدانند. سرانجام پیام قرآن كریم است كه فرمود: یریدون لیطفئوا بافواهمم والله متم نوره ولو كره الكافرون. خواست دائمی كفار این است كه نور خدا را با تبلیغات و فریبهایشان خاموش كنند.در حالی كه ارادهی پرودگار این است كه نور حق را گسترده و كامل كند، اگرچه كفار ناراحت و مخالف باشند. (12)
پینوشتها:
1.«نقشهای برای جدایی مكاتب الهی» به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، 4/3/83، ص 16.
2. منظور از غرب، جنبهی جغرافیایی آن نیست، بلكه مجموعه قدرتها و دولتهای در چارچوب نظام سرمایهداری میباشد كه غالباً در غرب جغرافیایی جهان اسلام قرار گرفتهاند.
3. جرجییس، فؤاز، ای. «آمریكا و اسلام سیاسی»، ترجمه، سیدمحمدكمال سروریان، (تهران: انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردی،چاپ) صص 59 ـ 56.
4. همان منبع، ص 54.
5. در همین ارتباط سازمان ملل توجه ویژهای به مسأله دین و ادیان پیدا كرد و تاكنون دو سمینار بینالمللی تشكیل و قرار شد صاحبان ادیان نقش بیشتری در حل معضلات كنونی جهان داشته باشند.
6. دكتر محمدی، منوچهر، «استراتژی نظامی آمریكا بعد از 11 سپتامبر» (تهران: انتشارات سروش، 1382)، چاپ اول، ص 182
7.روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 4/3/83، ص 16
8. حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی این حركت و شكست قدرتهای استكباری ایمان داشتند و بارها با اطمینان نسبت به آیین موفقیتآمیز بیداری اسلامی و پیروزی مسلمانان مطالبی را با تأكید بیان كردهاند.
9. زونیس، ماروین؛ «شكست شاهانه». ترجمهی عباس مخبر، (تهران: نشر طرح نو، چاپ دوم، 1370)، ص 396
10. آمریكا و اسلام سیاسی، ص 237.
11. جهان یك دههی آینده: دیدگاه بلندمدت و استراتژیك انگلستان.
12. سورهی صف، آیهی 8.
فهرست منابع
جواد منصوری
1.قرآن كریم
2. آمریكا و اسلام سیاسی، نوشتهی جرجییس فؤاز،ای؛ ترجمهی سیدمحمدكمال سروریان
2. نقشهای برای جدایی مكاتب الهی، به نقل از روزنامهی جمهوری اسلامی، 4/3/83
4. استراتژی نظامی آمریكا بعد از 11 سپتامبر، نوشتهی دكتر منوچهر محمدی
5. شكست شاهانه، نوشتهی ماروین زونیس، ترجمهی عباس مخبر
6. جهان یك دههی آینده، دیدگاه بلندمدت و استراتژیك انگلستان
7. نهضتهای اسلامی معاصر، نوشتهی كلیم صدیقی، ترجمهی سیدهادی خسروشاهی.
پدیدهی بیداری اسلامی كه با عبارات احیای اسلام، جنبش اسلامی و بینادگرایی مطرح میشود، حدود یك قرن است كه یكی از مسائل خاورمیانه میباشد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ابعاد بیداری اسلامی را بینالمللی و شتاب و تأثیر شگرفی بر تحولات سیاسی و فرهنگی داشته است.
دولت آمریكا برای تسلط خاورمیانه به عنوان اولین گام در راستای تسلط بر جهان و اجرای استراتژی تكقطبی كردن جهان و خود را «قلدر محله كردن»؛ با سه هدف مشخص، اقدامات خود را آغاز كرده است:
1.تسلط بر مراكز نفتی و دولتهای صاحب نفت برای تأمین هزینههای سلطهی جهانی خود و جلوگیری از قدرت گرفتن دولتهای صادركننده نفت.
2. تأمین امنیت و سلطهی اسرائیل و صهیونیسم بر خاورمیانه كه بخشی از سیاست مشترك جهانی آمریكا میباشد.
3. مهار و یا انحراف اسلام سیاسی و كنترل جنبشهای اسلامی برای جلوگیری از نفوذ این جریان به خارج از منطقه خاورمیانه.
اگرچه اقدامات انجام شده برای سركوب موج گرایش به اسلام سیاسی ـ انقلابی موفقیتی نداشته اما استحاله فرهنگی، غلبهی تفكر سكولاریسم، نفوذ عوامل خود در مراكز آموزشی، فرهنگی و رسانهها و به راه انداختن جنگ روانی ـ تبلیغاتی بر ضد اسلامو مسلمانان، تحت عناوین مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، نابودی سلاحهای كشتار جمعی و هستهای، برقراری دموكراسی، برنامه راهبردی آمریكا در قرن 21 میباشد كه تلاشهای زیادی در جهت اجرای آنها در جریان است و به این دلیل چالشهای گسترده در منطقه وجود دارد.
مقدمه
ابتدای قرن چهاردهم نقطهی آغاز تحول و حركت جدیدی در جهان اسلام بود. اگرچه حركت مزبور كندوتا حدودی نامحسوس بود ولی به تدریج احیای حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان و حضور آنان در صحنههای مبارزاتی و طرح گفتمانهای حكومت دینی، عدالتخواهی، استقلالطلبی، اصطلاح بیداری اسلامی را در فرهنگ سیاسی و بینالمللی وارد كرد.
بیداری اسلامی كه در ابتدا بیشتر جنبه داخلی و مرتبط با مسائل اجتماعی مسلمانان داشت، پس از چند حركت سیاسی بر ضد سلطه نیروهای خارجی و استعماری به موضوع مهم و حیاتی دولتهای بزرگ تبدیل شد. با اجرای طرحهای كوتاهمدت و بلندمدت توسط قدرتهای بزرگ استعماری، جریان بیداریو جنبشهای اسلامی حدود یك قرن مبارزات و مشكلات بسیاری را پشت سر گذاشت و سرانجام در آخرین سال قرن چهاردهم هجری با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اوضاع و احوال جدیدی شكل گرفت كه در ادامهی خود تحولات و دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بینالمللی زیادی داشته است. به گونهای كه بازتاب و پیامدهای این پدیده، موضوع مستقلی است كه در غالب مراكز تحقیقات استراتژیك جهان اكنون مورد پژوهش درگفتگو و كتابها و مقالات بسیاری در این زمینه چاپ و منتشر شده است. آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار میگیرد، سیاست راهبردی سلطهی استكباری سرمایهداری و به ویژه ایالات متحده آمریكا به عنوان بزرگترین دولت استكباری و رهبر جهان سرمایهداری، در قبال بیداری اسلامی و استراتژی مقابله با حركتهای مبارزات ناشی از آن میباشد.
انقلاب اسلامی و پیامدهای آن
قریب چهل سال دوران پس از جنگ جهانی دوم، بیشترین اهتمام و برنامهریزیهای سلطهی سرمایهداری معطوف به مبارزات با كمونیسم و ادارهی جهان دوقطبی بود. به گونهای كه تمامیمسائل در چگونگی روابط شرق و غرب و به عبارت دیگر سرمایهداری و كمونیسم خلاصه و هر تحولی در این چارچوب تجزیه و تحلیل میشد. در حالی كه جهان اسلام جنگ در سه جبهه را كه از ابتدای قرن چهاردهم آغاز كرده بود، همچنان ادامه میداد. جنگ با حكومتهای فاسد و وابسته كه همچنان در اشكال مختلف ادامه دارد؛ و جنگ با جریانهای فكری و فرهنگی وارداتی كه توسط قدرتهای استعماری و عوامل نفوذی آنها هدایت میشد و بالاخره جنگ با جهل و خرافات و عقبماندگیهای گوناگون كه جنگی بسیار سختو نیازمند زمانی طولانی میباشد. قدرتهای استكباری ادامهی سلطهو حاكمیت خود را بر سرزمینهای مسلمانان در حكومتهای وابسته و ضد مردمی میدیدند و رویكرد آنها به سركوب حركتهای مردمی و گسترش فرهنگ و ارزشهای غربی بود. مسلمانان مبارز در قالب تشكلهای غیررسمی، غیرمتمركز و تا حدودی ناشناخته برای قدرتهای استعماری به آموزش و اجرای فرایض دینی پرداختند و به تدریج با توسعهی آگاهیها و احیای روح دینی و انگیزههای اسلامی، فعالیتها و تأثیرات اجتماعی و سیاسی خود را گسترش دادند.
انقلاب اسلامی در ایران از نظر تحلیلگران سیاسیو اجتماعی و قدرتهای بزرگ نه تنها پدیدهای مهم و فوقالعاده بلكه عجیب و باورنكردنی بود. انقلابی كه علیرغم حاكمیت نظام دوقطبی در جهان، شعار استقلال و نفی سلطهی شرق و غرب، و با وجود دو قرن مبارزه با دین، خواستار حضور دین در صحنههای اجتماعی،سیاسی و بینالمللی شده وشعار حكومت دینی میدهد. بیداری اسلامی در واقع جریان ناشناخته و نیرومندی بر ضد سلطهی فكری، سیاسی و اقتصادی شرق و غرب بود كه انقلاب اسلامی در ایران یكی از ثمرات و آثار برجسته و توسعهدهندهی آن بوده است.
«مایكل برانت» یكی از معاونان سابق سازمان اطلاعت مركزی آمریكا (سیا) در مصاحبهای گفت: «جهان اسلام از قرنها پیش تحت سیطرهی دول غربی بوده است و اگرچه در یك قرن اخیر اغلب كشورهای اسلامی به ظاهر استقلال خود را به دست آوردهاند ولی نظامهای سیاسی و اقتصادی و به خصوص فرهنگ این جوامع، هنوز در كنترل غربیهاست و از آنها پیروی میكنند.در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، آمریكاییها متحمل خسارات سنگینی شدند. ابتدا ما فكر میكردیم این انقلاب خواست طبیعی جامعه مذهبی ایران است كه رهبران مذهبی آن قصد بهرهگیری از شرایط را دارند، و با كناره رفتن شاه ما میتوانیم به مرور افراد مطلوب خود را [نظیر سایر كشورها و انقلابها] بر روی كار بیاوریم و سیاستهای خود را در ایران تداوم بخشیم. اما با گذشت زمان و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی در كشورهای منطقه به خصوص در عراق، پاكستان، لبنان و كویت و دیگر كشورها، متوجه شدیم كه در تحلیلهای خود اشتباه كردیم.
در یك گردهمایی كه با حضور مقامات سازمان «سیا» برگزار شد و در آن نمایندهای از سرویس اطلاعاتی انگلیس ـ به علت تجارت زیاد این كشور در جوامع اسلامی ـ نیز حضور داشت، به این نتیجه رسیدیم كه پیروزی انقلاب اسلامی ایران فقط نتیجهی سیاستهای اشتباه شاه در مقابله با این انقلاب نبوده است؛ بلكه عوامل دیگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخیل بودند كه این فرهنگ از هزار و چهارصد سال پیش توسط نوه پیامبر اسلام (امام حسین(ع)) به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ایام محرم این فرهنگ ترویج و گسترش مییابد. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم كه شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب فعال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد كه بر روی مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات برنامهریزی داشته باشیم. به همین منظور 40 میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم. این پروژه در سه مرحله به ترتیب زیر انجام شد:
1ـ جمعآوری اطلاعات و آمار
2ـ اجرای اهداف كوتاهمدت با انجام تبلیغات علیه شیعیان و راهاندازی اختلافات مذهبی میان شیعیان با دیگر مذاهب اسلامی
3ـ اجرای اهداف بلندمدت جهت از بین بردن این مذهب.» (1)
بیداری اسلامی كه در واقع بازگشت به اسلام (و به تعبیری دیگر «احیای اسلام») پس از یك دوره سكون و سكوت است، عامل ظهور جنبشهای اسلامی میباشد و شرایط جدیدی را شكل داد كه نه تنها غیرمنتظره بود، بلكه با وجود بیش از یك قرن از آغاز آن و ربع قرن پس از پیروزی مرحلهای آن، هنوز هم برای شناخت و برای مقابله با آن با معضلات پیچیده و متعددی روبرو هستند. زیرا فرهنگ و ارزشهای درونی این حركت علاوه بر انطباق با فطرت الهی انسان، برتر و نیرومندتر از فرهنگ و ارزشهای مادی است و برای دیگران كه فقط در سطح تئوری و نظری مسائل را میبینند تا حدودی قابل درك و محسوس نمیباشد. از این رو برداشتهای متفاوت و در نتیجه شیوههای مختلفی برای برخورد با این پدیده تبیین و تحلیل شده است. طبعا در این نوشته برخوردهای مجموعهی قدرتهای سرمایهداری و به ویژه آمریكا مورد بررسی خواهد بود زیرا بلوك كمونیسم كه دیگر موجودیتی ندارد و دیگر كشورها یا از خود توان ندارند و یا تابع و از اقمار غرب میباشند.
شیوههای مقابله با بیداری اسلامی
دو گرایش عمده در برخورد با بیداری، احیاگری و جنبشهای اسلامی ـ و در تعبیر تبلیغاتی و انحرافی آن بنیادگرایی اسلامی ـ در میان دولتهای بزرگ و سیاستمداران و استراتژیستها وجود دارد. اگرچه هر دو گرایش هدف واحدی ـكه حذف و از بین بردن نفوذ و حضور اسلام در صحنههای سیاسی و بینالمللی استـ را دنبال میكنند، گروهی معتقد به تقابل و گروه دیگری معتقد به تعامل میباشند. گروه اول چنین باور دارند و تبلیغ میكنند كه اسلام و مسلمانان همچون كمونیسم انحصارطلب، استبدادی و عمیقا سازشناپذیر و ضد سرمایهداری و در نهایت ضد غرب (2) میباشند. به این ترتیب اسلام ضد دموكراسی و لیبرالیسم و طبعا مخالف سكولاریسم رایج و مورد حمایت غرب میباشد. تقابلگرایان در واقع معتقدند تهدید اسلام مشابه تهدید كمونیسم است.
«از منظر این گروه، اسلام به عنوان یك تهدید راهبردی عمده در دورهی پس از جنگ سرد جانشین كمونیسم شده است... «دانیل پایپتس» ـاز مشاوران شورای امنیت آمریكا در دوران نومحافظهكارانـ بر این نكته تأكید میورزد كه چالش بنیادگرایان اسلامی نسبت به غرب ژرفتر از چالش كمونیستها است. كمونیستها صرفا با سیاستهای ما مخالف بودند و نه با كل جهانبینی، شیوهی لباس پوشیدن، شیوهی عبادت و شیوهی همسرگزینی ما! از نظر او اسلام ذاتاً با غرب مخالف است. آمریكاییها به اسلام به عنوان یك دشمن مینگرند و همانند كمونیسم دوران جنگ سرد، اسلام را تهدیدی علیه غرب میدانند.این خط فكری توسط معاون پیشین «ریچارد نیكسون»، «واتر مك دوگال» ایجاد شد كه روسیهی شوروی را به اتحاد با جبههی مسیحیت علیه دشمن مشتركشان یعنی اسلام دعوت كرد.
تقابلگرایان با توجه به این باور كه دموكراسی با اسلام ناسازگار است، از ایالات متحده میخواهند به متحدین خاورمیانهای خود برای تحقق حقوق بشر و اصلاحات دموكراتیك فشار نیاورد. فشار برای دموكراتیزاسیون زودرس میتواند باعث تضعیف چشمگیر رژیمهای طرفدار ایالات متحده و ظهور نظامهای دیكتاتوری، تئوكراتیك و متعصبتر گردد. در این دیدگاه دموكراسی در خاورمیانه كالایی است كه راه رژیمهای ضددموكراتیك را برای كسب قدرت هموار میسازد.» (3) طرفداران درگیری فیزیكی و همهجانبه برای نابودی جریان بیداری اسلامی و حركتهای مردم اسلامگرا به دلایل متعددی علاوه بر موارد اشاره شده، نگران آیندهای میباشند كه اوضاع از كنترل آنان خارج و گسترش موج گرایش به اسلام به حدینیرومند و نافذ باشند كه نظام فكری، اقتصادی و حتی امنیتی و سیاسی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. «ساموئل هانتینگتون» از نظریهپردازان معروف تقابلگرا با بیداری و جنبشهای اسلامی، میگوید: «در جهان جدید منبع اصلی تعارض، ایدئولوژی یا اقتصاد نخواهد بود. شكافهای بزرگ میان بشریت و منبع اصلی تعارض، فرهنگی خواهد بود. رویارویی تمدنها، سیاست جهانی را تحتالشعاع قرار خواهد داد! در هر دو سوی، تعامل اسلام و غرب با عنوان برخورد تمدنها تلقی میشود.» (4) وی پیشبینی میكند كه جنگ جهانی آینده جنگ تمدنها است.»
اهداف سلطه بر خاورمیانه
از طرف دیگر ایالات متحده برای تحقق استراتژی تكقطبی كردن جهان و به اصطلاح خودشان «قلدر محله شدن» به دلائل زیر تسلط بر خاورمیانه را ضرورتی اجتنابناپذیر میداند.
1ـ مقابله با بیداری اسلامی
روند گسترش بیداری اسلامی به گونهای میباشد كه بعد از فروپاشی شوروی و محو كمونیسم به یكی از جدیترین مباحث بینالمللی درآمده است، زیرا نه تنها مسلمانان را در شرایط جدیدی قرار داد، بلكه سایر ادیان نیز به تدریج نقش اجتماعی و سیاسی بیشتری یافتند و مهمتر آنكه مقولهی دین به یكی از موضوعات مطرح و مؤثر در صحنهی بینالمللی درآمد. (5)
امروز اصطلاحاتی نظیر «اسلام سیاسی»، «اسلام انقلابی»، «اسلام خمینی» و «اسلام ایرانی»را نظام استكبار سرمایهداری جایگزین اصطلاحاتی نظیر «غول كمونیسم»، «بلوك شرق»، «دنیای پشت پردهی آهنین» كرده است.
فلسفهی اصلی رویكرد به جایگزینی تهدید بیداری اسلامی بلافاصله پس از فروپاشی شوروی به دو سیاست استراتژیك بلندمدت غرب برمیگردد.
1ـ 1ـ دشمن نیرومند خارجی
اروپا و آمریكا در دو قرن اخیر برای توجیه جنایات استعماری و اقدامات سلطهجویانه خود و برای جلب حمایت مردم خود و جلب آرای آنان و برای به حداكثر رساندن منافع خود، جریانی را به صورت تهدید مشترك خود معرفی مینمایند. لذا پس از اضمحلال كمونیسم و بلوك شرق، اسلام به عنوان دشمن اصلی غرب و حتی جهان بشریت معرفی شد. اگرچه به دلایلی و از جمله منافع عظیم و دولتهای دستنشانده در جهان اسلام، مجبور به انتخاب كلمهی «تروریسم» شدند. بنابراین در ذهنیت و تصور زمامداران و مردم، اسلام همان تروریسم و به همین علت محكوم به نابودی است؛ از اینروباید جنگ صلیبی جدید راهاندازی شود.
«دولت بوش بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 (20 شهریور 1380) به گونهای عمل كرد كه نشان دهد جهان اسلام در قالب تروریسم به جنگ آمریكا آمده است. ابتدا از ورود به جنگ صلیبی خبر دادو آنگاه انگشت اتهام را متوجه مسلمانان و گروههای اسلامی كرد. اما عملكرد بعدی آن در سه بخش نظامی، سیاسی و تبلیغاتی نشان داد كه اتخاذ سیاست نظامیگری فصلی تنظیم شده از پروندهی تغییر در نظم جهانی برای ارتقای نقش و موقیعت آمریكا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده از جنگ سرد است.» (6)
آنچه كه در چند سال انجام شد و همچنان ادامه دارد ـكه خسارات و مصائب بسیاری بر امت اسلام بر جای گذاشت ـدر راستای اجرای این سیاست بوده است. مقاومت مسلمانان در مقابل سلطهی غرب و حمایت استكبار سرمایهداری از دولتهای دستنشانده و احتمال قطع منافع آنان در جهان اسلام، از جمله دلایل رویكرد به این سیاست استراتژیك میباشد. منافع غرب در این منطقه به اندازهای گسترده و استراتژیك میباشد كه تصور نمیكنند بدون سلطهی كامل بر جهان اسلام و متوقف كردن روند بیداری اسلامی بتوانند به حیات سیاسی و اقتصادی خود ادامه دهند.
1ـ 2ـ ضدیت با اسلام
ضدیت و دشمنی آشكار و تاریخی غالب مسیحیان و یهودیان با اسلام و مسلمین در قرن اخیر با بیداری اسلامی و حركت اجتماعی ـ سیاسی و با حضور مسلمانان در صحنهی بینالمللی تشدید شد. اقدامات اروپا و اخیراً آمریكا در جنگ با اسلام بسیار گسترده و جدی است. فروپاشی خلافت عثمانی، تأسیس رژیم غاصب اسرائیل، تأسیس سلسلهی پهلوی، نابودی ثروتهای مادی و معنوی مسلمانان،ایجاد تفرقه و جنگ مستمر در میان مسلمانان، رواج ناسیونالیسم و ملتپرستی و جلوگیری از تحقق امت به معنای واقعی آن، مبارزهی همهجانبه و گسترده با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و تبلیغ بر ضد مسلمانان بخشی از اقداماتی است كه ناشی از دشمنی دولتهای استكباری با اسلامو حضور مسلمانان در صحنههای ملی و بینالمللی برای حفاظت و دفاع از هویت و منافع خود میباشد.
كوشش برای شكل دادن و بنیانگذاری نظامی جدید كه با جهانبینی مادی و سلطهگرا در تضاد است و تلاش برای تحقق نظام دیگری متفاوت از نظام تحمیلی «دولت ـملت» به عبارت دیگر حركت در جهت همگرایی و در نهایت وحدت جهان اسلام به منظور مقابله با سلطهی فرهنگی و ارزشی غرب و احیای فرهنگ و ارزشهای دینی ـ توحیدی، نگرانی دیگر است كه علت بسیج امكانات و جنگ بر ضد بیداری اسلامی شده است. زیرا اسلام انقلابی مستقیما فهم رایج از نقش خنثی و خاموش مذهب در سیاست و اخلاق را هدف قرار میدهد. تغییر برنامههای آموزشی، ایجاد شبكههای ماهوارهای ویژهی مسلمانان، اعراب و ایرانیان به زبانهای فارسی و عربی، تغییر اسامی اسلامی، حذف مفاهیمی همچون جهاد، امر به معروف و نهی از منكر و شهادت، ترویج سكولاریسم و لائیسم، رواج گستردهی فساد و فحشا بخشی از اقدامات در حال اجرا در راستای استراتژی بلندمدت غرب برای «استحالهی فرهنگی جهان اسلام و جلوگیری از گسترش بیداری جنبشهای اسلامی»میباشد.
«مایكل برانت» معاون سابق سیا در این زمینه میگوید: «مراجع شیعه در طول تاریخ هیچگاه از حاكم غیراسلامی و ظالم تبعیت نكردهاند. در ایران با فتوای آیتالله شیرازی سیاستهای انگلیس با شكست مواجه شد و حكومت شاه كه همپیمان با آمریكا بود توسط آیتالله خمینی برچیده شد. در عراق صدام با تمام توان نتوانست حوزهی علمیهی نجف را مجبور به تبعیت از خود كند، و به همین منظور موسی صدر ارتشهای انگلیس، فرانسه و اسرائیل را مجبور به فرار از این كشور كرد و حزبالله لبنان نیز صدمات سنگینی را به ارتش اسرائیل در جنوب این كشور وارد كرد. این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند كه به طور مستقیم نمیتوان با مذهب شیعه رودرو شد و امكان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده كار كنیم.
ما به جای ضربالمثل انگلیسی «اختلاف بینداز و حكومت كن» از سیاست «اختلاف بینداز و نابود كن» استفاده میكنیم. در همین راستا برنامهریزیهای گستردهای را برای سیاستهای بلندمدت خود طرح كردیم. حمایت از افرادی كه با مذهب شیعه اختلاف دارند، ترویج كافر بودن شیعیان به گونهای كه در زمان مناسب علیه آنان توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گستردهای را علیه مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آنان مقبولیت خود را در میان مردم از دست بدهند.
یكی دیگر از مواردی كه باید روی آن كار میكردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادتطلبی بود كه هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگاه میدارند. ما تصمیم گرفتیم با حمایتهای مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزاركنندگان اصلی اینگونه مراسم كه افرادی سودجو و شهرتطلب هستند، عقاید و بنیانهای شیعه و فرهنگ شهادتطلبی را سست و متزلزل كنیم و مسائلی انحرافی در آن به وجود آوریم، به گونهای كه شیعه یك گروه جاهل و خرافاتی در نظرآید. در مرحلهی بعد، باید مطالب فراوانی علیه مراجع شیعه جمعآوری شده و به وسیلهی مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389 (2010 میلادی) مرجعیت را كه سد راه اصلی اهداف ما میباشند تضعیف كرده و آنان را با دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود كنیمو در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم. (7)
2ـتسلط بر نفت و بازار منطقه
پس از جنگ جهانی اول و با شدت بیشتری بعد از جنگ جهانی دوم، نفت به صورت كالایی استراتژیك، مهم و حیاتی برای اقتصاد قدرتهای بزرگ شد. به گونهای كه تسلط بر كشورهای صادركننده نفت به ویژه در خاورمیانه، محور سیاست خارجی و بینالمللی دولتهای بزرگ گردید. غرب تلاشگستردهای كرد تا منافع دسترسی شوروی به منافع منطقه بشود و لذا تسلط بر ایران برای شرق و غرب به صورت اساسیترین سیاست ثابت آنها درآمده بود. از این رو اتحاد موضع شرق و غرب در مقابله به نهضت اسلامی ملت ایران از معدود مواردی بود كه پس از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. زیرا خود را در مقابل دشمن مشتركی میدیدند كه سلطهجویی استكبار را نمیپذیرفت و با فرهنگ و ارزشهای جدیدی به صحنهی سیاسی و مبارزاتی آمده است.
استخراج و صدور نفت و سودهای حاصل از آن به اندازهای از اهمیت و وضعیت مناطق نفتخیر و دولتهای صادركنندهی نفتدارد. هرگونه تحول مهمی در خاورمیانه و به ویژه در خلیج فارس تأثیر زیادی بر وضعیت بازار نفت، اعم قیمت آن، قیمت سهام در بازارهای بورس، وضعیت اقتصادی و تراز بازرگانی بسیاری از كشورها خواهد داشت. از این رو منطقهی خاورمیانه به دلیل برخورداری از حدود دو سوم ذخایر شناخته شدهی نفتی، تولیدو صدور روزانه بیش از نیمی از نفت مصرفی جهان در مراكز ثقل سیاستهای نظام سرمایهداری به ویژه آمریكا و اروپا قرار دارد.
در ارتباط با این جریان موضوع دیگری كه اهمیت نفت را مضاعف میكند، بازگرداندان دلارهای حاصل از فروش نفت به غرب، برای به گردش درآوردن چرخهای نظام سرمایهداری است. به عبارت دیكر دلارهای نفتی برای تولید كالا و ایجاد اشتغال و فروش محصولات غرب به قیمتهای تحمیلی به كشورهای صادركننده كه در واقع استثمار مضاعف میباشد. به همین دلیل بخش عمدهای از سیاستها و اقدامات دولتهای بزرگ در خاورمیانه به سیاستهای نفتی معروف است. اكنون در صحنهی بینالمللی سه مقولهی بیداری اسلامی، نفت و خاورمیانه آن چنان به یكدیگر وابسته شدهاند كه مسائل و جریانهای فكری، اقتصادی و ژئوپلتیكی جهان را تحتالشعاع خود قرار داده و به گونهای است كه امكان جدا كردن آنها از یكدیگر غیرممكن شده است.
ارائه طرح «خاورمیانه بزرگ» در راستای تحقق دو هدف مهم و حل دو معضل جدی استكبار غرب در منطقه میباشد. تسلط بر خاورمیانه به منزلهی اولین مرحلهی اجرای تك قطبی كردن جهان، و بهرهگیری از نفت و دلارهای حاصل از فروش آن برای تأمین هزینههای اجرای پروژه قلدر محله شدن است. مهار و یا انحراف بیداری اسلامی و پیاده كردن فرهنگ و ارزشهای آمریكایی دو هدف راهبردی دیگر برای پیروزی در اولین مرحله اجرای طرح استراتژیك قرن 21 آمریكا و سیاست منزوی كردن رقبا و انحصاری كردن قدرت ایالات متحده میباشد. در واقع آمریكا باتسلط بر نفت و بازار خاورمیانه، از كلیهی دولتهای دیگر باج ارزانفروشی نفت و دریافت مابهالتفاوت با قیمت واقعی، و دریافت بخشی از سود حاصل از فروش كالاها را در این منطقه، به عنوان ژاندارم و حافظ و حاكم منطقه خواهد گرفت. اگرچه تاكنون علیرغم تلاشها و هزینههای بسیار و از دست دادن حیثیت و آبرو نتوانسته كاملا به خواستههای خود برسد ولی از آنجا كه طرح بلندمدت میباشد، لذا ممكن است كه با وجود تهدیدات و معضلات پیچیده این تلاشها ادامه پیدا كند. میزان و چگونگی موفقیت یا شكست طرح بستگی به قدرت جنبشهای اسلامی و مقاومت آنها و گسترش و تعمیق بیداری اسلامی دارد. (8)
3ـبراندازی جمهوری اسلامی ایران
موقعیت استراتژیك و ژئواستراتژیك ایران همیشه و به ویژه در دو قرن اخیر مورد توجه دولتهای بزرگ بوده است. تلاش پرتغالیها، هلندیها، روسها، عثمانیها، انگلیسیها، آمریكاییها و حتی افغانها! (در دورهی صفویه) برای تسلط بر ایران بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب قرون معاصر این كشور است. با تسلط مشترك آمریكا ـ انگلیس بعد از كودتای 28 مرداد 1332، ایران در سیاست جهانی قدرتهای بزرگ از موقعیت ویژهای برخوردار شد و رژیم وابسته و فاسد پهلوی آنچنان در خدمت منافع غرب به ویژه آمریكا بود كه كیسینجر گفت: «شاه نادرترین متحد آمریكا در جهان و یك همپیمان نامشروط بود.» (9)
انقلاب اسلامی در ایران به دلایل متعدد نمیتوانست برای غرب به ویژه آمریكا قابل قبول و قابل تحمل باشد. لذا از همان اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب تلاشهای گسترده در اشكال گوناگون برای براندازی و یا حداقل تغییر رفتار و استحالهی فرهنگی آغاز شد. مجموعهی اقدامات و چالشهای آمریكا و ایران و دلایل هریك از آنها خود به تنهایی تحقیر جداگانهای را میطلبد. «... آمریكا ایران را نیروی هدایتكننده در پشت خیلی از ستیرهجوییهای اسلامگرایان در جهان میبیند. این دغدغه و عطف توجه به ایران تحت حاكمیت روحانیون نه تنها ناشی از تجربهی تلخ این كشور درطول بحران گروگانها، بلكه به دلایل هراس این كشور از ایدئولوژی اسلام انقلاب ایران نیز هست... از این رو، تمایز نظری كه مقامات ایالات متحده بین اسلامگرایان میانهرو و جنگ سالار قائل میشوند در مورد ایران كاربرد ندارد. ... مسأله ایران رویكردی را كه ایالات متحده به اسلامگرایان داشته است روشن میسازد. سردرگمی فكری ایالات متحده دربارهی بیداری اسلامی و سوءظن این كشور به اسلامگرایان را نمیتوان بدون رمزگشایی از علل هراس عمیق دستگاه سیاست خارجی آمریكا از ایران فهمید. چنین به نظر میرسد كه واشنگتن از انقلاب ایران به عنوان معیار اولیه برای سنجش اسلامگرای احیا شده در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا، استفاده میكند. در این زمینه، سیاست آمریكا در قبال ایران، پیامدهای گستردهتری برای روابط آمریكا با اسلامگرایان در همه مناطق جهان دارد.» (10)
چالشهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی آمریكا با ایران در 25 سال گذشته به اعتراف بعضی از مقامات ایالات متحده نتوانست از گسترش بیداری اسلامی حتی در داخل اروپا و آمریكا جلوگیری كند. به گونهای كه امروز یكیاز مباحث و عناوین همایشها و تحقیقات پیرامون راههای مقابله بااین پدیده به ویژه آمریكا و اروپاست. وزارت خارجهی انگلیس در یك تحقیق راهبردی برای دولت، روند تحولات آینده را چنین تحلیل میكند: «رویارویی احتمالی ایدههای مذهبی و فرهنگی به احتمال قوی انگلستان و دموكراسیهای غربی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. عقاید مذهبی مجددا به نیروهای محرك روابط بینالملل بدل خواهد شد. در پارهای از موارد این نیرو با اهداف و انگیزههای سیاسی درهم میآمیزد. به نظر میرسد مسائلی در روابط میان دموكراسی غربی و پارهای از كشورهاو گروههای اسلامی بروز خواهد كرد. علل تنش در روابط بسیار پیچیدهاند. مسالهی اسرائیل ـفلسطین اگر حل نشود به قوت خود باقی خواهد ماند. تنشهای مذهبی خارجی میتوانند به صورت مستقیم و غیرمستقیم اوضاع انگلستان را تحت تأثیر قرار دهد.
مدیریت روابط با كشورهای اسلامی و ملل مسلمان یكی از چالشهای مهم و استراتژیك جهان غرب طی دههی آینده و پس از آن خواهد بود. جهان باید شناخت مذهبی و انگیزههای سیاسی ناشی از آن را تقویت كند.
علیرغم اشتراكات ارزشی موجود در مذاهب، اهمیت پاسخ دادن به تعامل میان دموكراسیهای غربی با كشورهای اسلامی به سرعت رو به افزایش است.به همین دلیل تنظیم روابطبا كشورهایاسلامی و مسلمانان یكی از مهمترین چالشهای راهبردی انگلیس و جهان غرب در آینده خواهد بود...» (11)
برخوردهای غیرقانونی و غیردموكراتیك با گروهها و مراكز و مظاهر اسلامی ـ از جمله غیرقانونی اعلام كردن حجاب در چند كشور اروپایی و محدودیتهای فوقالعاده برای تمامی مسلمان و مراكز آنان در آمریكا ـ نمودی از نگرانیهای غرب در این زمینه میباشد. اگرچه تاكنون نتوانستهاند در كنترل این جریان توفیق داشته باشند، اما همچنان به تشدید تبلیغات بر ضد اسلام، مسلمانان و ایران میپردازند. از این رو قرن 21 را بعضی دوران ظهور قدرت فكری و معنوی اسلام و مقابله با سلطهی فرهنگی و ارزشی غرب میدانند. سرانجام پیام قرآن كریم است كه فرمود: یریدون لیطفئوا بافواهمم والله متم نوره ولو كره الكافرون. خواست دائمی كفار این است كه نور خدا را با تبلیغات و فریبهایشان خاموش كنند.در حالی كه ارادهی پرودگار این است كه نور حق را گسترده و كامل كند، اگرچه كفار ناراحت و مخالف باشند. (12)
پینوشتها:
1.«نقشهای برای جدایی مكاتب الهی» به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، 4/3/83، ص 16.
2. منظور از غرب، جنبهی جغرافیایی آن نیست، بلكه مجموعه قدرتها و دولتهای در چارچوب نظام سرمایهداری میباشد كه غالباً در غرب جغرافیایی جهان اسلام قرار گرفتهاند.
3. جرجییس، فؤاز، ای. «آمریكا و اسلام سیاسی»، ترجمه، سیدمحمدكمال سروریان، (تهران: انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردی،چاپ) صص 59 ـ 56.
4. همان منبع، ص 54.
5. در همین ارتباط سازمان ملل توجه ویژهای به مسأله دین و ادیان پیدا كرد و تاكنون دو سمینار بینالمللی تشكیل و قرار شد صاحبان ادیان نقش بیشتری در حل معضلات كنونی جهان داشته باشند.
6. دكتر محمدی، منوچهر، «استراتژی نظامی آمریكا بعد از 11 سپتامبر» (تهران: انتشارات سروش، 1382)، چاپ اول، ص 182
7.روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 4/3/83، ص 16
8. حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی این حركت و شكست قدرتهای استكباری ایمان داشتند و بارها با اطمینان نسبت به آیین موفقیتآمیز بیداری اسلامی و پیروزی مسلمانان مطالبی را با تأكید بیان كردهاند.
9. زونیس، ماروین؛ «شكست شاهانه». ترجمهی عباس مخبر، (تهران: نشر طرح نو، چاپ دوم، 1370)، ص 396
10. آمریكا و اسلام سیاسی، ص 237.
11. جهان یك دههی آینده: دیدگاه بلندمدت و استراتژیك انگلستان.
12. سورهی صف، آیهی 8.
فهرست منابع
جواد منصوری
1.قرآن كریم
2. آمریكا و اسلام سیاسی، نوشتهی جرجییس فؤاز،ای؛ ترجمهی سیدمحمدكمال سروریان
2. نقشهای برای جدایی مكاتب الهی، به نقل از روزنامهی جمهوری اسلامی، 4/3/83
4. استراتژی نظامی آمریكا بعد از 11 سپتامبر، نوشتهی دكتر منوچهر محمدی
5. شكست شاهانه، نوشتهی ماروین زونیس، ترجمهی عباس مخبر
6. جهان یك دههی آینده، دیدگاه بلندمدت و استراتژیك انگلستان
7. نهضتهای اسلامی معاصر، نوشتهی كلیم صدیقی، ترجمهی سیدهادی خسروشاهی.